راه بردن كالسكه توسط ريحانه
زندانيدر ماشين وشن بازي
شنا
مامان هميشه نگران بودم كه وقتي ميبرمت كنار دريا از دريا و اب بترسي و نري شنا ولي برعكس انتظارم وقتي رسيديم كناردريا حتي نذاشتي لباسهات رو عوض كنم دويدي طرف دريا و كلي شنا و بازي كردي و بعدش به زور از آب درت اوردم ولي هي ميرفتي تو اب و لباسهات رو كثيف ميكردي منم هرچي لباس داشتي تنت كردم و بعدش ديدم ديگه نميتونم كنترلت كنم گذاشتمت تو ماشين و در ماشين رو قفل كردم ...
نویسنده :
بابا و مامان جونی
1:19
خستگي و خواب
وقتي خيلي خسته ميشدي فقط ميتونستم توي ماشين بخوابونمت ...
نویسنده :
بابا و مامان جونی
1:12
روز اول سفر
اولين روزي كه دوستهاي بابايي از قزوين اومدن ما نهار رو توي ويلاي آقاجون خورديم و بعدش تصميمي گرفتيم بريم بيرون شب رو به كنار ساحل رودسر رفتيم شام خورديم و چون خيلي شلوغ بود زود برگشتيم و تصميم گرفتيم كه فرداش بريم رامسر اين عكسهارو توراه رامسر و توي پارك رامسر گرفتيم و نهار رو در رامسر خورديم و بعداز نهار رفتيم دريا براي شنا ...
نویسنده :
بابا و مامان جونی
1:08
خوشگل من
مسافرت تعطيلات عيد فطر
عزيز دل ماماني براي تعطيلات عيد فطر تصميم گرفتيم با دوستهاي بابا جوني بريم شمال و ما نهار روز عيد رو با پدرجون اينا رفتيم اطراف قزوين و بعد از نهار راهي شمال شديم و اين عكسها رو موقع جمع كردن وسايلهامون گرفتم ...
نویسنده :
بابا و مامان جونی
0:56